اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

بعد از تو

شد پخش و پلا جان و تنم بعد از تو
اندوه و بلا شد وطنم بعد از تو
آن کشور غارت شده هستم که مدام
در حال فرو ریختنم بعد از تو

نام من غم است

وقتی تو نیستی همه ایام من غم است
جای شراب در رگ و در جام من غم است

در کوچه های خلوت و شب های بی کسی
تنها رفیق و همدل و همگام من غم است

بر سفره ای که جای تو بسیار خالی است
صبحانه و ناهار من و شام من غم است

می بارد آنچه بی تو زمستان و در بهار
باران و برف نیست که بر بام من غم است

از لحظه ای که رفتی و دیگر ندیدمت
دنیای من به رنگ غم و نام من غم است

کلید

کلید معبد آغوش را به من بدهید
شراب ِآن لب خاموش را به من بدهید

برای گفتن از عمق پوچی هستی
دل و دو دیده ی مدهوش را به من بدهید

من از خدای خشن خوف دارم آدرس ِ
خدای خوب و خطاپوش را به من بدهید

دوای درد خماریّ من به دست شماست
لبان مستِ شفانوش را به من بدهید

غزل زبان نو و فکر تازه می خواهد
نگاه نابغه ی یوش را به من بدهید

سکوت

اسطوره و روح معبد شعر منی
زیبایی و لطف بی حد شعر منی
در بود و نبودم جریان داری تو
معنای سکوت ممتد شعر منی

کاشف

در حسرت نقطه چین لبهای توام
عمریست که شب نشین لبهای توام
ای کشف و شهود همه عالم با تو
من کاشف سرزمین لبهای توام