اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

بیریسین

اونا جانیم دئمه سین
غم، غصه سین یئمه سین
بیریسین ایستیرم کی
آیریسین ایستمه سین
ona canim deməsin
qəm, qüssəsin yeməsin
birisin istirəm ki
Ayrisin istəməsin

نباید بروی

چشم من ابر شمال  است نباید بروی
غیبتت فرض محال است نباید بروی

بعد تو در رگ آینده و  شادی هایم
غم و اندوه و ملال است نباید بروی

نقش دیوارم و این هستی بی معنی من
نقشی از خواب و خیال است نباید بروی

لحظه ی تلخ جدایی و خداحافظی ات
اوج و آغاز زوال است نباید بروی

خاطرات تو مرا کُشته و در جاده ی مرگ
پای من روی پدال است نباید بروی

بوسه عشق

خوب است که ترک عقل و ادراک کنیم
با جام شراب، غصه را پاک کنیم
بگذار در آغوش عزیز خودمان
با بوسه عشق مرگ را خاک کنیم

اقتباس

ای کسی که روح و قلبم آشیان توست
شعرهای سرخ من
اقتباسی از لبان توست

غم و شادی

گرچه غرق ظلمتیم و نور نیست
درد و غم همزاد ماست
شادی از ما دور نیست