ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
پر از رنگ و فریب و خشم و جنگ است
بدون معنی و پوچ و جفنگ است
جهان با عشق و زن سرسبز و زیبا
بدون عشق و زن یک پشته سنگ است
منه دئدی بیر تانیش
دوست ، دوشمنیله باریش
یئکه دانیشما، آمما
اَیری اوتور دوز دانیش
Mənə dedi bir taniş
Dost,düşmənilə barış
Yekə danişma,ammaa
Eyri otur düz daniş
غرق تو و از وجود خود بی خبرم
سرمستم و با دیدن تو مست ترم
ای دوست بگو چگونه هشیار شوم
وقتی که به چشمهای تو می نگرم ؟
آن سوی در خری است که من می شناسمش
لاتِ موقّری است که من می شناسمش
خدمتگزار مردم بدبخت و تنگ دست
لوطیّ و عَنتری است که من می شناسمش
یک مورد از زنان نکاح موّقتش
منشی دفتری است که من می شناسمش
با اینکه از نماز و خدا لاف می زند
بی دین و باوری است که من می شناسمش
پاک است دست و دامن و ماتحت او ولی
دزد دلاوری است که من می شناسمش
گرچه به اسب بودن خود فخر می کند
آن سوی در خری است که من می شناسمش
ایچیرم توفانلاری
درد لری ، دومانلاری
سن سیز یالقیز گزیرم
آجی خیابانلاری