اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

قاریشدیرماق

آتشی آلیشدیرار
ساواشی قیزیشدیرار
کیتاب قاریشدیرمایان
اورتانی قاریشدیرار
Atəşi alişdirar
Savaşı qizişdirar
Kitab qarişdirmayan
Ortani qaristirar

منطق پوسیده

درگیر و اسیر منطقی پوسیده
زیر لگد دقایقی پوسیده
نفرین شدگانیم که بی هیچ هدف
هستیم سوار قایقی پوسیده

پادگان دوروب

حسن پلنگ ایله داوود پیشک عسگرلیغا گئدیب زنگان شهرینه دوشموشدولار

ایلک گون پادگاندا صف باغلاییب، پادگان باشقانی گلیب از جلو نظام وئریب اوجا سَسله دئدی : 

پادگان درود ! 

حسن پلنگ کی فارسجا بیلمیردی داوود پیشیکه اوز دؤندریب ،سوروشدو : 

داوود ،او نمنه دئدی : 

داوود : دئییر پادگان دوروب ! 

حسن پلنگ بونو ائشیدنده سَسین باشینا آلیب، اوجا سَسله دئدی : بلی سرکار دوروب!


گاو

گاو اگر قصد حُکمرانی داشت
حکمرانیّ او زبانزد بود 

گشتن و خوردن و نفهمیدن 
بهترین آرمان و مقصد بود 

درس می خواند و با معدّل بیست
صاحب دکترا و ارشد بود

در همه عرصه ها نظر می داد
نظراتش دقیق و بی حد بود

نظرات تمام آدمها
پیش او پوچ و بیخود و رد بود

شاخ او در نشیمن همگان
سخت سرگرم رفت و آمد بود 

هر که جز یونجه و علف می خواست
بی شعور و چموش و مُرتد بود

ظلم

گفت مَردی که همسر خوبش
بعد عُمری به او خیانت کرد
گرچه آن خائنِ نمک نشناس
هستی ام را گرفت و غارت کرد ،

نیست فرجامِ ظلم و جور و جفا
جز سیَه روزی و نگون بختی
کیفرش را زمانه خواهد داد
عاقبت با شکنجه و سختی

بود غافل که روزگار پلید 
هست بر کام ظالمان کثیف
نیست جز رنج بُردن و مُردن
سهم هر کس که هست خوب و شریف

ظلم کن ظلم،چونکه مدّتهاست
عدل و انصاف بی ثمر  شده است
نیست از کیفر فلک خبری 
آه مظلوم بی اثر شده است