اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

دوزخ

آن شیخ که روی و گفته هایش یخ بود
از دست تمام مردمان برزخ بود
دیشب که به خوابم آمد او را دیدم
بر روی پُل معلّق دوزخ بود