اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

دوزخ

بی تو چهره ها و خنده ها یخند
جاده های زندگی
راه های هولناک دوزخند

زخمی

بی تو دلم موّاج و توفانی

سرسبز و لبریز از طراوت نیست

دشت شبیخون خورده ی زخمی است

نامت

بی تو دلم تاریک و سرد و ساکت و خسته
کاشانه ی اندوه و غم باشد
بگذار نامت روشنی بخش دلم باشد

بی تو

برگ پاییزی زردم بی تو         

پُرِ اشک و پُرِ درد م بی تو

 

گرمی عاشق دستان تو کو؟    

که چنان مُرد ه و سرد م بی تو

 

ما ت و مبهوتم و سر گردانم   

اینچنین هستم هر دم بی تو

 

به  وجود خودم این سا یه ی هیچ 

هیچ اقرار نکرد م بی تو

 

بعد ازاین در پی تو باید من    

مثل دیوانه بگرد م بی تو

 

تاکه پیدات نموده گویم        

برگ پاییزی زرد م بی تو