اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

جنگل ابر

با عشق تو عازم سفر خواهم شد
از چشمه احساس تو تر خواهم شد
در بستری از خیال و در جنگل ابر
در عطر تن تو غوطه ور خواهم شد

عشق تو

روزم سیاه بود اگر عشق تو نبود
عمرم تباه بود اگر عشق تو نبود

بیهوده زیر سایه دلگیر ابرها
چشمم به راه بود اگر عشق تو نبود

از من اگر سوال کنی زندگی چه بود ؟
پوچ و گناه بود اگر عشق تو نبود

در ابرها و جنگل و ساحل قدم زدن
سخت اشتباه بود اگر عشق تو نبود

کی خوابهای تلخ و پریشان من پُر از
آغوش ماه بود اگر عشق تو نبود؟

دنیا به شکل جنگل آتش گرفته در
قاب نگاه بود اگر عشق تو نبود

کیش ۹ تیر ۱۳۷۷

ای غزلهای چشمت،ناب و نیلوفرانه
بر لبت آسمانی از سرود و ترانه

من تو را دوست دارم،چون خدا می پرستم
غرق یاد توام در این سکوت شبانه

چون به یاد جدایی از تو افتادم امشب
شد به یادت روانه،اشک من دانه دانه

می نشینم به راهت منتظر تا بیایی
وعده آن سوی ساحل،موج و دریا بهانه

عاشقانه سرودم این غزل را برایت
ای نگاه لطیفت، ساده و عاشقانه

یولچو

غمدن سو ایچیر گئدیر
انسانی بیچیر گئدیر
عؤمروموز بیر یولچودور
حوزونله کئچیر گئدیر

Qəmdən su içir gedir
İnsanı biçir gedir
Ömrümüz bir yolçudur
Hüzünlə keçir gedir

عشق اولسون

وئردین گؤزل ایّام منه،عشق اولسون
دونیادا سنینله گزنه عشق اولسون
سندن دی حایاتیم،نفسیم،هرزادیم
ای جانیمیز ای عشق،سنه عشق اولسون