اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

هویج

دارد به باد می رود و دود می شود

بعد از خزر منابع و خاک خلیج هم

ترسم برای مردم این مرز پُر گهر

روزی به لطف شیخ نماند هویج هم !

فاجعه

گفت یک آدم دیوانه ومست :

«خوب اگر فکر کنی

زندگی فاجعه است »!!

 

اعلام حضور

هر روز ظهور می کنی در قبلم
با ناز عبور می کنی در قلبم
هر وقت که سخت می شوم دلتنگت
اعلام ِ حضور می کنی در قلبم

چین

دنیا شده خرابه و خُرد و خمیر چین

مُردند مردمان همه با هفت تیر چین


راهی است منتهی به جهنّم،قبول کن

هرگز مرو به سوی بهشت از مسیر چین


بی معنی است و پوچ و چرند و مزخرف است

شعری اگر که بشنوی از شکسپیر چین


هرگز منوش و تکیه به گفتار او مکن

افتاده موش داخل وجدان و شیر چین


خفّاش خوار لعنتی اند و پلشت و بد

لعنت به خوب و زشت و صغیر و کبیر چین


از چین دفاع می کنی و حق به جانبی

پوشیده ای چرا که کتان و حریر چین


خوشحال می شوند کسانی که کاسبند

گردد کویر لوت اگرکه کویر چین


از ترس پاره پاره و زهره ترَک شوم

در قبر اگر سراغ من آید نکیر چین


شاعر اگرکه شعر سرودی و خواستی

کاری کنی ! اجازه بگیر از سفیر چین


روزه خواری

تا خوردن می روز شماری کردیم

تحریم ِ هر آنچه زهرماری کردیم

از آمدن عید خوش و خندانیم

سی روز اگرچه روزه خواری کردیم