اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

دوستت دارم ها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جنبش خاموش

هم جنبش خاموش تو را می شنوم

هم عطر بناگوش تو را می شنوم

از صخره و سنگ و گون و ساحل و موج

موسیقی آغوش تو را می شنوم

الوطن

"اَلوَطَن":اَلنّاسُهُ : "اَلخائنُ و سربارُهُ"

"صادِقونَش": بی بها و "محترم" :اشرارُهُ


"اَرضُهُ":باغ بهشتِ خصمِ بی وجدانُهُ

"باغُهُ" در اختیار ِ سارِق و اغیارُهُ


فی ادارات: "لمُهم" :شرّیر و قطاعُ الطّریق

"توسری خور":ساکنانِ ساکت و هموارُهُ


 رشوه گیر :"القاضی" و هست "المُعلّم": "الفقیر"

"اَلطّبیبش":پولکیّ و "الغَنی":طرّارُهُ


"اَلخیابانش":محلّ گنده گویی و نفاق

"اَلکثافت":جوی آب و کوچه و بازارُهُ


"سارِقون"َ "اَلکاذبون" و "خائفونَ" "اَلفاسقون"

جوشکار و کارمند و کاسب و نجّارُهُ


"اَلمَصالِح":چیزَکی کشکی و "ویران": البناء

سخت بی وجدان و المَکّاره :" معمارُهُ"


"اَلصّداسیمای آن" :بی مزّه و لوس و چاخان

"شیره مالی":پیشه ی آن، "الدُّروغ ":اخبارُهُ


"باد آن": جاسوس و مرغ و ماهی اش:زیراب زن

"عامل بیگانه": خرس و قاطر و کفتارُهُ


"سارقش"الحرفه ای و کافرش کم مانده که

یَسرُقُ دیوارُهُ با گنبدِ دوّارُهُ


بَعضُ شوراهای آن "الزّانیُ و الفاسدُ"

فاسق و زن باره ایضا "عالم و احرارُهُ"


یاکُلونُ مردمش مِن مالِ مشکوک و حرام

یشرُبونَ روز و شب مِن زهر ِ بی مقدارُهُ


شاعرش:"الیاوه گوی"و "چاپلوس"و"جاهِلُ"

"المُزخرف و الچرند و باطلات اشعارُهُ"

اولار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صابون

آن مرد که بود آدمی پژمرد ه !

در حسرت خنده مانده و افسرده !

چون مرد جناب مرد ه شویش می گفت :

«صابون گرانی به تن او خورده »!!