اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

یارپاق

پارادیر باشماقلاری

گؤرسه نیر چاتاقلاری

یوخسول اینسانا اوخشور

پاییزین یارپاقلاری

عزرائیل

 دراینجا چند د کان است

که پشت دخل کاسب ها کمین کرده

همه درانتظار مردمی بی حال و بی پولند

- همان هایی که تویِ فقر می لولند–

 

نخستین: کاسب گردن کلفت و چاق و دیلاقی است !

که خیلی طاغی و یاغی است !

کلک مردیست دود آلود و اخمو و سبیل آگین !

- همان که توی مسجد بین مردم،مؤمنان- هی می کند آمین!

که تا شاید سر خلق خدا ،این مردمان ساده لوح و روستایی را،

بمالد شیره ی قزوین !

 

دوم : یک مُردنی مَردیست عینکمند !

که دایم می زند لبخند !

،همان که مثل زالو خون مردم را مَکیده تا شده اینگونه ثروتمند ،

ولیکن ظاهرش آدم نما و سخت مطلوب است !

وپیش عمّه اش او آدمی خوب است !

 

من اینجا بین این مردان،کلک مردان بی انصاف،

تعجّبناک و سرگردان و ترسکناک! می گردم !

که ناگه می رسد مامور تعزیرات

و کاسب ها به ناگه جیم می گردند !

 

یکی می گوید:«این یارو

دوباره آمده تا تخته بنماید

دکان و کاسبی مان را !

وَ نگذارد بیندازیم با تنبان به مردم بند تنبان را !

قلم دردست و دفتر دربغل مردیست خشماگین !

 

دگر می گوید این مامور

جریمه می کند ناجور

واصلا اهل رشوه ،پول توجیبی گرفتن نیست !

چه بدمردیست !

 

سوم با ترس و لرزی خیس می گوید که: « زاییده است گاوما !

چرا ؟ زیرا گران کردیم نرخ لوبیا و ماش و سبزی را !

اگرچه توی این اوضاع هردمبیل !

مشخّص نیست نرخ هیچ چیز ودکّه ی انصاف ووجدان و مرّوت هم شده تعطیل !

ولیکن این مزاحم مردتعزیراتی بی دین

برای ماست عزرائیل


یورغون کوپک

حرف "سؤز"، گفتن "دئمَک "دیر

ایت " سگ "دیر ،گاو "اینک "دیر

‏میللت بیر گؤزل سۆرۆ

دؤولت یورغون کؤپک‌ دیر

مناظره پیکان و پژو

به  پیکان طعنه زد روزی پژویی

که :تو وارفته ای و پینه داری!

 

چوپیکان خشمگین شد با پژو گفت :

تو با راننده ی خود کینه داری!

 

تو انگاری که بمب هسته ای را

به صندوق عقب،درسینه داری!

 

گهی گازت خراب است و گهی بوق!

فقط زیبا دوتا آیینه داری!

 

سوارت می شود «ساسی»و«سوسن»!

کجا «زال زر»و«تهمینه» داری؟!

 

دو روزی نیست زاییدی درایران!

کجا مانند من پیشینه داری؟!

 

بدان که قیمتت کشکی است جانم!

تو با پیکان چنان فرقی نداری!!

 


قیزیم

 

قیزیم،قیزیم آی قیزیم
گونش قیزیم،آی قیزیم


تانری منه وئریبدیر
سن گوزلی پای قیزیم


اوتورما دور گئت گئتیر
بیراستیکان چای قیزیم!


تلگراما قوشولما
عقلین اولار زای قیزیم !


درس اوخو بیر ایش اورگن
هرقیش ده،هریای قیزیم


منه محبت گئتیر
بیر دنیز،بیرچای قیزیم!


ایشه گئدنده ائله
منیمله بای بای قیزیم


برقه،گاز ال آتما
گوزله سن ای وای قیزیم!


بو دونیادا تاپیلماز
سن گوزله تای قیزیم