اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

زن دوم عراقی ها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از دست تو خو

بخور سیب و اناری را که از دست تو خواهد رفت

هلویِ آبداری را که از دست تو خواهد رفت

 

نخواهی دید بعد از این به غیر از سردی و زردی

تماشا کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت

 

غنیمت دان شرابی را که شرعش می کند ممنوع

بچین میزِ قماری را که از دست تو خواهد رفت

 

ببین فقر و حماقت را و عمق جهلِ ملت را

شکوهِ خرسواری را که از دست تو خواهد رفت

 

ثوابِ اخروی دارد برای کسب آن حتما

تحمّل کن فشاری را که از دست تو خواهد رفت

 

شده آشفته و هر کی به هر کی،خر تو خر اینجا

بکُن ترک دیاری را که از دست تو خواهد رفت

 

برای مُردنت آماده باش و پیش دستی کُن

بخر سنگِ مزاری را که از دست تو خواهد رفت

 

اگر که گیر تو افتاد زود و سخت غارت کن

ببَر چرخِ قطاری را که از دست تو خواهد رفت


دایان ای ساقی

بو ملت اولوب بَتَر تالان ای ساقی

هر کیمسه دن آلداندی یامان ای ساقی

وئر باده نی چیخسین بو فیکیر بئینمیدن

غم دن اولورم گئتمه دایان ای ساقی

بهتر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دبیر

بنده روزی دبیر خواهم شد

لَنگِ نان و پنیر خواهم شد

 

چون غلامان به دستِ اهل و عیال

تا قیامت اسیر خواهم شد

 

با حقوقِ زپرتیِ دولت

در اداره اجیر خواهم شد

 

بانگاهِ رئیسِ لاکردار

پاک خرد و خمیر خواهم شد

 

مثلِ کلیّه یِ ریاکاران

آدمی سر به زیر خواهم شد

 

در تنورِ زمانه خواهم سوخت

مثلِ نانِ فطیر خواهم شد