اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

درد می کشد

یادت که می کنم سر من درد می کشد
بی تو تمام پیکر من درد می کشد


در کوچه های مبهم و بن بست بی کسی
این روزها سراسر من درد می کشد


تا زهر و سوز و زردی پاییز می وزد
آبان و مهر و آذر من درد می کشد


وقتی مرور می کنمت تیر می کشد
قلبم،تمام باور من درد می کشد


گفتم که نقش خوب بکش،دست روزگار
هر لحظه در برابر من درد می کشد


تلخ است و بی حضور تو کامل نمی شود
شعرم به روی دفتر من درد می کشد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد