اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

لواش و بربری

مردی آمد از دهاتی توی شهر

یک نگاهی کرد بر زن ها یواش


گفت:« من هم داشتم از این زنان

ای خدای مهربان یک دانه کاش !


خوشگلان هستند مثل بربری !

خانم من هست مانند لواش »!!


صدام که آرام به اعدام گرفت

از چوبه ی دار بدترین نام گرفت

صدّام که دام می نهادی همه عمر

دیدی که چگونه دام صدّام گرفت


گفتند که توی گور صدّام

رفته است برای استراحت

مردم شده اند راحت او نیز

از دست خودش شدست راحت

صفحه 38