اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

گمان کردم تویی

در دلم ناگاه توفان شد،گمان کردم تویی

چشمهایم خیس ِباران شد،گمان کردم تویی


سنگ می انداختم در برکه و تصویر ماه
ضرب درعشق و هزاران شد،گمان کردم تویی


باد ِ پاییزی وزید و در خیابانهای خیس
زلف های بیدافشان شد،گمان کردم تویی


خواب بودم،ناگهان دیدم که آمد زلزله
قلب من ویران ِ ویران شد،گمان کردم تویی


ابرها ارفتند و بعد از روز و رگباری شدید
چشمهایم نورباران شد،گمان کردم تویی


بوسه باران کرد لبهای مرا لبهای ماه
غیبتش با بوسه جبران شد،گمان کردم تویی


می گذشت ازکوچه دیشب خاطرات ِ روشنت
عطر آغوشت فراوان شد،گمان کردم تویی


آدین

عطرین یاغیر سحردَن

یادین اسیر خزدَن

سنین آدین گلندَه

شعریم دولور شکردَن