به یادت سحر باد رقصیده بود
تو را ابر در آسمان دیده بود
"به صحرا شدم،عشق باریده بود"
خوب من هروقت پیشم آمدی
جامی از عشق زلالت را بنوش
بهترین لبخند سالت را بپوش
علیرضارضائی
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1399 ساعت 03:35 ب.ظ
روی تختی در کنار ساحلی آرام
گرم ِ اعجاز است
موی و چاک سینه اش باز است
علیرضارضائی
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1399 ساعت 10:55 ق.ظ
ای عشق رنج و سختیِ ایّام بی تو
سرکردنی نیست
مرگ تو باور کردنی نیست
علیرضارضائی
سهشنبه 13 خردادماه سال 1399 ساعت 10:23 ب.ظ
پزشک منی ّ و مریض توام
مراغرق خوش باوری می کنی ؟
درآغوش خود بستری می کنی ؟!
علیرضارضائی
دوشنبه 12 خردادماه سال 1399 ساعت 10:55 ق.ظ