ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
می گفت زنی به شوهرش روی مزار
این حرف حساب را به خاطر بسپار
از مرگ نبوده تا کنون راه فرار
ما مورچه ایم و این جهان مورچه خوار
هرچند دلش زغصّه ها خون شد و رفت
صدبار ادراه رفت بیرون شد و رفت
چون دید که افتاده گره در کارش
با دادن رشوه سخت ممنون شد و رفت !
در مدرسه از زنگ خوشم می آید
از باده ی گلرنگ خوشم می آید!
از پچ پچ ِ اغیار بدم می آید
از زمزمه یِ چنگ خوشم می آید
در چاهِ پُر از مار معلّق بودن
هم کاسه ی صد هزار احمق بودن
معروف به هندوانه ی لَق بودن
بهتر که خبر چین و دهن لَق بودن
این هستی ما خواب فراموشی بود
دلخوشکنک و باب فراموشی بود
هر چیز که دیدیم و شنیدیم و گذشت
در طاقچه و قاب فراموشی بود