اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

پرچم

می رسد روزگار نغزی که
مار در آستین نمی ماند 

جای پینه به روی پیشانی
طبق نظم نوین نمی ماند

آنکه جایش جهنّم است و دَرَک
در  بهشت برین نمی ماند

توپ و تانک و تفنگ و داغ و درفش
نیزه و اسب و زین نمی ماند

هیچ وقت آنچنان نمانده و نیز
هیچ وقت این چنین نمی ماند

ای که در راه عشق کشته شدی
پرچمت بر زمین نمی ماند

سیل

منع بیش از حدّ زنها موجب بی عفّتی است
سدّ اگر مسدود گردد،سیل طغیان می کند