ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
مَردکی در سالگرد مادرش
رفت زیر قرض و قوله بی شمار
گُل خرید و چاپ کرد اعلامیه
زد به دیوار و در و روی چنار
چونکه پردازید ! پول میوه را
شد دَمَر از پول خرما و خیار
بعد از آن سازید بزم سور را
تا ناهاری هم دَهد بر خلق زار
گفتمش ظاهر نمایی تا به کی
دست بردار از ریای آشکار
گفت :ـ بی مایه فطیر است ای پسر !
هیچ کس اینجا نیاید بی ناهار
الغرض آن مرد مادر مُرده بود
مثل مُرده توی قبرش در فشار
صفحه 92