اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

گاو

گاو اگر قصد حُکمرانی داشت
حکمرانیّ او زبانزد بود 

گشتن و خوردن و نفهمیدن 
بهترین آرمان و مقصد بود 

درس می خواند و با معدّل بیست
صاحب دکترا و ارشد بود

در همه عرصه ها نظر می داد
نظراتش دقیق و بی حد بود

نظرات تمام آدمها
پیش او پوچ و بیخود و رد بود

شاخ او در نشیمن همگان
سخت سرگرم رفت و آمد بود 

هر که جز یونجه و علف می خواست
بی شعور و چموش و مُرتد بود

پوچی

گر میل به گاو و خر کنی بی معناست
با دیو و فرشته سر کنی بی معناست
بر زندگی پوچ که از هیچ پُر است 
از هر طرفی نظر کنی بی معناست

gözəl şey

گؤزلرین،غزل،مئی دیر

گولسَن ایشیم اوکئی دیر

سنی سئومک،دوشونمک

اومودلو،گؤزل شئی دیر

gözlərin gəzəl,mey dir

gülsən işim okey dir

səni sevmək,düşünmək

umudlu , gözəl şey dir



böyüklük

نه گؤزده،نه قاشدا دیر
نه داغدا،نه داشدا دیر
بؤیوکلوک یاشلا دئییل
عقلی اولان باشدا دیر
nə gözdə, nə qaşda dir
nə dağda,nə daşda dir
böyüklük yaşla deyil
əqli olan başda dir

ظلم

گفت مَردی که همسر خوبش
بعد عُمری به او خیانت کرد
گرچه آن خائنِ نمک نشناس
هستی ام را گرفت و غارت کرد ،

نیست فرجامِ ظلم و جور و جفا
جز سیَه روزی و نگون بختی
کیفرش را زمانه خواهد داد
عاقبت با شکنجه و سختی

بود غافل که روزگار پلید 
هست بر کام ظالمان کثیف
نیست جز رنج بُردن و مُردن
سهم هر کس که هست خوب و شریف

ظلم کن ظلم،چونکه مدّتهاست
عدل و انصاف بی ثمر  شده است
نیست از کیفر فلک خبری 
آه مظلوم بی اثر شده است