اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

شیشه و سنگ

ای آنکه غمت با دل من شیشه و سنگ است

بازیچه ی چشمان قشنگت دل تنگ است


ازترس توپنهان شده درسینه دل من
چون بچه ی آهو ونگاه تو پلنگ است


دنیا شده بی ارزش و ویران ولی ای عشق
دنیای بدی نیست کنار تو قشنگ است


بارانی و برفی و ُپراز خنده ی خورشید
آبادی ات ای عشق خوش و رنگ به رنگ است


لبهای تومعجونی از احساس وگل وعشق
تا فتح تنت دست و دلم عازم جنگ است


چشمان تو آن شهر مه آلوده و زیبا
شهریست که شایسته دیدار ودرنگ است


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد