اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

گمی

لیمانا گمی گلدی

غصّه ،ماتمی گلدی

یار گوله گوله گئتدی

گئتمه میش غمی گلدی

دایه

درخت خانه ی ما برگ و بار و سایه ندارد
الاغ خوشگل و رهوار ما کرایه ندارد


فدای زاهد ظاهرپرستِ زُهدفروشم
که راضی است و از این وضعیت گلایه ندارد


همیشه منطق احساس حاکم است در اینجا
که راه و رسم خرد باطل است و پایه ندارد


عمل بکن که ببینند مردمان عملت را
که کارهای نکو حاجت نمایه ندارد


به جز دروغ و دغل نیست کار مردم ایران
که این نژاد جز اینها خمیرمایه ندارد


در این زمانه یقینا بَبو و فاقد عقل است
هر آنکه شخصیتی رند و لایه لایه ندارد


برای مردم دنیا شدیم دایه خوبی
اگر چه کشور ما غصّه خوار و دایه ندارد


بریز دور اگر شعرهای ساده سرودی
که استعاره و تشبیه با کنایه ندارد


آداغلار

آداغلار،آلاداغلار

اوجا بوی،قالا داغلار

عاشیق اولوم سئوگیلیم

کونلومو آلا داغلار

خوشم می آید

در مدرسه از زنگ خوشم می آید

از باده ی گلرنگ خوشم می آید!

 از پچ پچ ِ اغیار بدم می آید

از زمزمه یِ چنگ خوشم می آید

کرپیج

کئچر بیزدان سورا ایت باغیمیزدان

دئمَز کیمسَه ناغیل،غم، داغیمیزدان

گل ایچگی ایچ  اولندَن سونرا دایم

ورار کرپیج اجل تورپاغیمیزدان