اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

گوش بری

به پیش جوشکاری رفت مَردی

دَهد تا جوش سوراخ سپر را


از ایشان خواست یک پول قلمبه

که سوزانید قلب آن بشر را


پس از چندی همان استاد زالو

گرفته همچنان دور کمر را


سوار تاکسی آن مرد گردید

بریده بود زیرا دست و سر را


گرفت از او کرایه را مضاعف

دَمر گرداند آن مَرد دمَر را


خلاصه می بُرند اینجا مُداوم

همه یک جور گوش همدگر را !

صفحه 7