اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

ماست بودن

گاهی چپ و گاه راست باید باشم

گر خواسته ای تو ماست باید باشم

من یوغ ارادتت به گردن دارم

هر جور دل تو خواست باید باشم


صفحه57

خرهای باسواد

پوسیده همه پنجره و دَرهامان

از حِرص و دروغ پُر شده سَرهامان

 با اینهمه خیلی مترقّی هستیم

دارند سواد و دکترا خرهامان !

 



جفتک زدن

ای عمر تو هفتاد وَ یا یکصد وهفت

ای گرم شده ز آتش هیزم و نفت

تصویر تو در جهان گوناگون چیست؟

آمد خرکی به دشت جفتک زد و رفت

طویله قلب من

ای دوست تو از قبیله ی قلب منی        

  دارایی و مایه تیله ی قلب منی

افسار خودت را به دلم کوبیدی      

عمریست که در طویله ی قلب منی!!

 

گربه بی حیا

اموال رفیق و آشنا را خوردی         

آن دمبه ی چرب بینوا را خوردی

هرچند در دیزی مردم باز است   

 ای گربه چرا شرم و حیا را خوردی؟!