ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
درحسرت گلهای تنت یخ زده اند
ازدوری عطر دامنت یخ زده اند
تو رفته ای و عقربه های ساعت
عمریست که از نبودنت یخ زده اند
سلاماً على لون الحزنِ فى عینیکِ..
محموددرویش
بی عشق نفس کشیدنم اجباری است
در قید حیات بودن از ناچاری است
ای زخمی روزگار، ای دوست سلام
بر رنگ غمی که در نگاهت جاری است
کی صبر و سکون را به من آموخته است ؟
غم، بازی خون را به من آموخته است
عشق تو به غیر لذّت تنهایی
اندوه و جنون را به من آموخته است
در کنج دل من هوسی غیر تو نیست
شیرینی و طعم ملسی غیر تو نیست
با اینکه کتابی ننوشتم هرگز
در خط به خطش عشق کسی غیر تو نیست