ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خوردی اگر از گندم این آبادی
نوشیدی اگر از خُم این آبادی
یادت نرود رفیق،بازی نکنی
با حیثیت مردم این آبادی
آن دلبری و گریز و پرهیز تو را
آن بوسه ی تلخ و قهرآمیز تو را
هرچند که نیست جاودان می خواهم
زیبایی تردید برانگیز تو را
با ظاهر چند ش آور و گر رفتی !
از کار اداره دایما دررفتی
دارای پرادوی سفیدی شد ه ای
هرچند که در اداره باخر رفتی !!
ترک غم و آشنایی عشق نکن
هی پرسش از چرایی عشق نکن
بی عشق اگر چه زندگی ممکن نیست
از هیچ کسی گدایی عشق نکن
با حیله و رنگ می توان بالا رفت
با حرف قشنگ می توان بالا رفت
وقتی که مقام کوه ِ کوتاهی شد
با یک خر ِ لنگ می توان بالا رفت