اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

این آبادی

خوردی اگر از گندم این آبادی

نوشیدی اگر از خُم این آبادی

یادت نرود رفیق،بازی نکنی

با حیثیت مردم این آبادی

بوسه تلخ

آن دلبری و گریز و پرهیز تو را

آن بوسه ی تلخ و قهرآمیز تو را

هرچند که نیست جاودان می خواهم

زیبایی تردید برانگیز تو را

با خر رفتن

با ظاهر چند ش آور و گر رفتی !

از کار اداره دایما دررفتی

دارای پرادوی سفیدی شد ه ای

هرچند که در اداره باخر رفتی !!

گدایی عشق

ترک غم و آشنایی عشق نکن

هی پرسش از چرایی عشق نکن

بی عشق اگر چه زندگی ممکن نیست

از هیچ کسی گدایی عشق نکن

خر لنگ

با حیله و رنگ می توان بالا رفت

با حرف قشنگ می توان بالا رفت

وقتی که مقام کوه ِ کوتاهی شد

با یک خر ِ لنگ می توان بالا رفت