اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

سیاره

سرگشته و در دیار تو می چرخم
هر جا که تویی، کنار تو می چرخم
تو ماه شب افروز منیّ و منم آن
سیاره که در مدار تو می چرخم

باختن

ترک می و ساغر بکنی باخته ای
هر جور که لب تربکنی باخته ای 
معیار و ملاک آدمیّت عشق است
بی عشق اگر سربکنی باخته ای


ای عشق

زهر است اگر عیش و جوانی بکنم
تلخ است اگرکه کامرانی بکنم
ای آب حیات زندگانی  ای عشق !
من بی تو چگونه زندگانی بکنم

غم عشق

با تحفه و کشکول و تبرزینش بود

آفاق خیال زیر بالینش بود

در هاله ای از رهایی و زیبایی

عشق آمد و غم داخل خورجینش بود

زاویه دید زیبا

ای دوست بیا به کوچه ام ماوا کن

یک پنجره رو به خانه ی ما واکن

چندیست ندیده ام به جز زشتی ها

تو زاویه ی دید مرا زیبا کن