اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

لبخند بزن

برگرد که کوه و دشت و دریا بشوم
در سنگر آغوش تو پیدا بشوم
من کهنه درخت سوز و سرما زده ام
لبخند بزن تا که شکوفا بشوم

زیبایی

تابندگی و رنگ غروبت زیباست
در ساغر قلب من رسوبت زیباست
ای تلخ و تراژدی  نبودن هایت 
جز دوری تو کُلّ عیوبت زیباست

می عشق

جام مِی و صد پیاله اش در دست است
در دیده او متاع دنیا پست است 
هر کس بخورد شراب هشیار شود
مستِ میِ عشق تا ابد سرمست است

زن

دنیای قشنگ و چشم روشن داری
پیوسته لباس عشق بر تن داری
شاعر که شدی بدان که تا آخر عمر
یک سوژه به زیبایی یک زن داری


زخم به زخم

نه محض فریب ریش را ساخته ایم
نه مسلک گاو و میش را ساخته ایم
گفتی که : چگونه زندگانی کردید ؟
ما زخم به زخم خویش را ساخته ایم