اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

آج

سو، برقه،پولا، اؤزگه یَه محتاج اولسون
گئتسین ایشه اوندان سورا اخراج اولسون
تا چاره سیز، آج میللتی درک ائله سین
آرزو ائدیرم کی شیخ ده آج اولسون

آجلیق

دفترینده نار چکیر
یوخوسوندا یار چکیر
آجلیق بیر لوت اینسان دیر
یوخسوللوغون جار چکیر
dəftərində nar çəkir
yuxusunda yar çəkir
acliq bir lüt insan dir
yosulluqun car çəkir

روز قلم

گرچه در محبَسِ ظلم و ستم است
روز، روز قلم است
روز اهل غم و درد و ورم است
روز ، روز قلم است

از غم قحطی و تبعیض و فشار
مردم زار و نزار
پشت اهلِ قلم از درد خم است
روز، روز قلم است

هر کسی که قلمش را نفروخت
غرق آتش شد و سوخت
کار او سوختن دَم به دَم است 
روز ، روز قلم است

دشمن و منتقد قدرت نیست
در صفِ ملّت نیست
کاسه لیسی که بسی محترم است
روز ، روز قلم است 

می کند از حقِ مظلوم دفاع
هست دلسوز و شجاع
در حَقَش هرچه بگوییم کم است
روز ، روز قلم است 

توسعه یافته و آباد است
امن و هم آزاد است
هر کجا اهل قلم محترم است
روز ، روز قلم است