اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

یک روزی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

در هجو تتلو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ای ننه

گوشه ی چادر کنار خواهرش

بغض کرده با پتویی بر سرش

گفت گریان بچّه ای بامادرش:

داخل دشت و میان دامنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


ما که چاییدیم دولت مردها

داغ ها دیدیم و رنج و دردها

دستمان سرداست و پاها سرد...ها

می وزد باد بدی از گردنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


باد و یخبندان و برف سرد و شوم

تلخی و بدبختی و مرگ و سموم

همچنان می آورد بر ما هجوم

از زمین و آسمان،از روزنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


روح ما در زلزله نابود شد

هستی ما رفت از کف،دود شد

راه خوشبختی دگر مسدود شد

می زند بر جسم ما سرما تنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


دولت تدبیر و امیّد و فلان

ای که باشد وعده هایت آنچنان

توی چادر پبش ما یک شب بمان

تا بدانی حال ما در منگنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه




تو نیستی و ..

بین من و تو قهوه ای و میزی نیست 
تو نیستی و بهار و پاییزی نیست
هر بار قدم زدم خیابان ها را
جز خاطره ی تلخ و  غم انگیزی نیست

خرسواران

شده دنیا به کام خرسواران
همه هستند رام خرسواران


نبوده هیج تغییری به دنیا
عوض گردیده نام خرسواران


اگر شیر و پلنگی خواهی افتاد
به تور و بند و دام خرسواران


هزاران عاقل و زیرک شده لِه
به زیر یوغ و گام خرسواران


هدف بیگاری است و شیره مالی
مخور گول مرام خرسواران


تو خواهی خورد حرص و غصّه و غم 
وَ حسرت از سَهام خرسواران


بیا بیرون که در هر جا ببینی
هجوم و ازدحام خرسواران


اگر دنبال پول و پُست هستی
برو پیش و سلام خرسواران


برو و نکته برداری بکن از 
اراجیف و کلام خرسواران


کلاهش را جهان برداشت از سر
به پاس و احترام خرسواران