اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

آتش به جان

پابرهنه زیر سقف آسمان می ایستاد
در صف صابون و ربّ و پودر و نان می ایستاد


بار اگر سنگینِ سنگین بود یا خیلی سبک
زیر آن محکم تر از صد قهرمان می ایستاد


چون می اندیشید بر صبر و حماقت های او
قلب و مغز سنگی دور و زمان می ایستاد


هر کسی راحت به روی گرده ی او می پرید
چانه و جفتک نمی زد،مهربان می ایستاد


پیش اهل علم و دانش مال بود و می نشست
پیش پای مردم رند و چاخان می ایستاد


نعل می کردند اگر او را تشکر می نمود
در میان مشکلات آتش به جان می ایستاد


مُرد آن مَردی که مانندش نمی آید دگر
زیر بار زندگانی بی زبان می ایستاد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد