اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

قسط های من

قسط های بنده بار نیستند

تا به جویشان بیفکنم

قسط های بنده کوه درد و رنج های جاری اند

لانه کرده اند

همچو عنکبوت

در تن و روان من

همچو داغ

مانده جای قسط های بی شمار

بر روان و جان من


قسط ها جوانی مرا ربوده اند

همچو داس

زندگانی پر از نشاط را دروده اند


قسط ها

تیغ کاری اند

در تن و روان ما

از برای نسل های بعد

یادگاری اند


زیر بار قسط ها

هفته،ماه و سال و خویش را

بنده گم نموده ام

مثل اینکه هیچوقت

در جهان عشق و شادی و سرور و عاشقی نبوده ام


برده اند

عُمر مردمان قرض دار را

تا به دور دست ها قطار قسط ها

درد و رنج دیده اند

جای راحتی

دایما مراجعین بانک ها

زیر سایه سار قسط ها


با وجود این

باز هر کجا که وام می دهند بنده حاضرم

گر رئیس بانک دوست صمیمی شماست

بنده چاکرم !


صص30-32