اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

خریت

خود را به خریّت زدن و خندیدن 

در محضر خلق روز و شب رقصیدن

در داخل دریاچه ی یخ لرزیدن

بهتر که به قدر ذرّه ای فهمیدن 

 


باردار کردن

خر پول و عزیز و نونوارت کردند

بیکار شدیّ و کاردارت کردند

بر دوش تو است بارِ مسوولیّت

رندان زمانه باردارت کردند !!

 

خر بودن

چون سنگ مزار و داربر خلق مباش

سختی وعذاب و بار بر خلق مباش

گویم به تو و بگو به همکارانت
خرباش ولی سواربر خلق مباش

خرسواری

پرسیدم از او که :«هان چه کاری خوب است ؟

ای زاهد شهر از تو یاری خوب است »

با ناز بنا کرد به خندیدن و گفت :

مفت است اگر که خر سواری،خوب است»!!

خر همان خر باشد

پالان خری اگر که از زر باشد

دارایی او هزار خاور باشد !!

گر داخل ارزها شناور باشد

 آدم نشود که خر همان خر باشد