اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اجباری

« دیرسالی است که در من جاریست »

عشق که معنی آن بیکاریست


از تو بیزار شدم چون رفتی

عاشقی آن طرفش بیزاری است


دوستت دارم و بیمار توام

عشق من چون پدرت بازاریست


ای که بی پولی و محتاج چو من

زندگانی تو از ناچاریست


پیش پایم همه جا چاه شده

چاله و چوله و ناهمواریست


مردم آزاری و پیش همه کس

خواب تو نیک تر از بیداریست


کاش می رفت دَمی بر سر دار

آن که مشغول کله برداریست


پول کم،گشنگی و کار زیاد

کار من،کار نگو، بیگاریست


هر کسی را که در این جا دیدم

خسته از رندگی تکراریست


ساکنانش همگی رفتنی اند

دل تو خانه ی استیجاریست


تا تو زیبا بشوی دکتر من

کار من روز و شبان بیماریست


خوب بنگر که کنار من و تو

از دو رویان جهان بسیاریست


بس که زیبایی و موزون و لطیف

محو روی تو شدن اجباریست


صص40-41