اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

لیلا و غضنفر

دیشب که بارون اومد

لیلا لب بون اومد


رو بومشون غضنفر

به خاطر اون اومد


تا ببینه لیلا رو

تا به لبش جون اومد


یهو داداش لیلا

- مهدی - از بیرون اومد


چون که دید اون دو تا رو

خشمش فراوون اومد


رفت توی آشپزخونه

با چاقو بیرون اومد


غضنفر عاشقو

با چاقو زد خون اومد


غضنفر ماکسیما رفت

پیکان داغون اومد


چک و چونه ش

بدون دندون اومد


لیلا هم شد فراری

از ده به تهرون اومد


عاشقی رو بنازم

که قاتل جوون اومد


این شعر بی سر و ته

اینجا به پایون اومد

صفحه 2

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد