اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

رباعیات طنزآمیز

آن مردک پیر فکر حالی دگر است

هر چند که فکر او محالی دگر است

گویند زنش به تازگی نفله شده

چون تازه جوان فکر غزالی دگر است


دیوانه عشق ناب و جوشان هستیم

در عشق چو رودها خروشان هستیم

خندیدن دلربایشان ما را کشت

ما کشته این خنده فروشان هستیم


از دست تو من مهاجرت خواهم کرد

از جور غمت مسافرت خواهم کرد

گر صلح کنی من از ره اینترنت

با تو همه شب مجاورت خواهم کرد


صفحه 55

باردار کردن

خر پول و عزیز و نو نوارت کردند

بیکار شدیّ و کاردارت کردند

بر دوش تو است بارِ مسوولیّت

رندان زمانه باردارت کردند !!

 


ماست بودن

گاهی چپ و گاه راست باید باشم

گر خواسته ای تو ماست باید باشم

من یوغ ارادتت به گردن دارم

هر جور دل تو خواست باید باشم


صفحه57

خرهای باسواد

پوسیده همه پنجره و دَرهامان

از حِرص و دروغ پُر شده سَرهامان

 با اینهمه خیلی مترقّی هستیم

دارند سواد و دکترا خرهامان !

 



جفتک زدن

ای عمر تو هفتاد وَ یا یکصد وهفت

ای گرم شده ز آتش هیزم و نفت

تصویر تو در جهان گوناگون چیست؟

آمد خرکی به دشت جفتک زد و رفت