اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

انتظار

خوش به حال کسی که در همه عمر

از خیار انتظار موز نداشت 

آحی

گؤسترمز علاجی نی
کسمز دار آغاجی نی
هئچ کیم درک ائده بیلمز
ایچیمده کی آجی نی
gösterməz əlacını
kəsməz darağacını
heçkim dərkedə bilməz
içimdəki acicını

هیزم

تا بترساند مرا از دوزخ موهوم، شیخ
می نهد در کوره اش هر روز هیزم بیشتر

در ستایش شراب

خوش رنگ ترین رنگ جهان، رنگ شراب است
بر سینه زدم سنگی اگر،سنگ شراب است

عمریست که آن زاهد بد ذات و هوسباز
در آرزوی جنّت و دل تنگ شراب است

آن قبله که دل می برد از عارف و عامی
آوای خوش و ساز خوش آهنگ شراب است

اسرار ازل را که نداری خبر از آن
در خط به خط دفتر و فرهنگ شراب است

از رند سر کوچه می ناب سِتانَد
چون میکده بسته است و کسی لنگ شراب است

بر پهنه ی پیشانی تو پینه اگر هست
بر پهنه ی پیشانی ما انگ شراب است

شادیم که از روز ازل تا ابدالدّهر
دل در هوس و سیطره و چنگ شراب است