ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بدون رنگ حضورت غریب و دلتنگند
بهارهای پیاپی خزان و بی رنگند
برای دیدن تو چشمهای عاشق من
همیشه چشم به راهند و سخت دلتنگند
کشانده اند مرا تا به ناکجاآباد
تمام جادّه ها سنگلاخ و دل سنگند
تو مثل صُلح قشنگی میانِ چشمانِ
جماعتی که ملولند و خسته از جنگند
کلام بی تو ندارد طراوت و اثری
ترانه ها همه زجرآور و بدآهنگند
بدون عشق تو شادابی از چمن دور است
حلاوت از دهن و گرمی از سخن دور است
خیال و خواب خودم را چگونه وصف کنم؟
کنار شطّ شراب از تو پیرهن دور است
بیا و با لب خود عاشقانه ثابت کن
که قهر از لب و آغوش و آن بدن دور است
ندیدن تو محال و مجال دیدن تو
قبول کن که برای نگاه من دور است
من آن دیار غریبم که بی کسم بی تو
وطن تویی و غریب آن که از وطن دور است
هیچ کس مانند تو خوب و تماشایی نبود
در تو هر چیزی که دیدم غیر زیبایی نبود
در هزاران باغ انگور و هزاران خم شراب
مثل لبهای تو سرمستی و گیرایی نبود
زندگی زیبا و جاری بود امّا بعد تو
سهم من از زندگی جز رنج و تنهایی نبود
آنچنان تنها شدم که بعد تو در خواب من
خاطرات ساحل و مرغان دریایی نبود
گریه کردن در سکوت و خنده بر عالم زدن
عشق جز تصویر و تفسیر شکیبایی نبود
چشم من ابر شمال است نباید بروی
غیبتت فرض محال است نباید بروی
بعد تو در رگ آینده و شادی هایم
غم و اندوه و ملال است نباید بروی
نقش دیوارم و این هستی بی معنی من
نقشی از خواب و خیال است نباید بروی
لحظه ی تلخ جدایی و خداحافظی ات
اوج و آغاز زوال است نباید بروی
خاطرات تو مرا کُشته و در جاده ی مرگ
پای من روی پدال است نباید بروی
وقتی تو نیستی همه ایام من غم است
جای شراب در رگ و در جام من غم است
در کوچه های خلوت و شب های بی کسی
تنها رفیق و همدل و همگام من غم است
بر سفره ای که جای تو بسیار خالی است
صبحانه و ناهار من و شام من غم است
می بارد آنچه بی تو زمستان و در بهار
باران و برف نیست که بر بام من غم است
از لحظه ای که رفتی و دیگر ندیدمت
دنیای من به رنگ غم و نام من غم است