اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تمام جامعه را


بریز داخل واگن تمام جامعه را
وَ سر به نیست کن از بُن تمام جامعه را

خیانتی است عظیم و خطا اگر بدهی
به دشمنان تمدن تمام جامعه را

نمی شود بکنی ای خدای عزّ و جل
سوئیس و نروژ و ژاپن تمام جامعه را ؟

شبیه فکر خراب است و مضمحل کرده
کراک و بنگ و متادون تمام جامعه را

به رغم شایعه و ادّعای مدّعیان
گرفته بوی تعفّن تمام جامعه را

بسیاره

خطوط فاصله بین من و تو بسیار است
که رنجش و گله بین من و تو بسیار است

به لطف بوسه و آغوش و صلح حل نشده
کم است و مسئله بین من و تو بسیار است

هوای شرجی و ساحل وَ خاطرات قشنگ
کنار اسکله بین من و تو بسیار است

من از به یاد تو بودن نمی شوم خسته
که صبر و حوصله بین من و تو بسیار است

خرابی غم تو صدهزار ریشتر است
چقدر زلزله بین من و تو بسیار است

تلخی

غروبِ سردِ تو و انتظار من تلخ است
بد است حال من و روزگار من تلخ است

دلم گرفته و بارانِ یأس می بارد
زبانِ شعر خزان و بهار من تلخ است

شراب،حالِ دلم را نمی دهد تسکین
به سوی هرچه که باشد فرار من تلخ است

قرارمان به قیامت چراکه فرجام ِ
قرارهایِ دلِ بی قرارِ من تلخ است

من آن دیارِ غریبم که بی تو سوخته ام
وَ سرگذشتِ من و انتحار من تلخ است

تمام ِ بازی من بر سرِ تو با دنیا
به شرطِ باختن است و قمار من تلخ است

شمال و جنگل و دریا چه لذّتی دارد؟
که کام جنگل و دریا کنار من تلخ است

شب زیبایی که...

زندگی بی تو عذاب است و جهان جایی که .‌‌....
نیست امید به آینده و فردایی که ...

لنگر انداخته در ساحل تنهایی من
موج و دلتنگیِ توفانیِ دریایی که ....

چشم در چشم تو و دست در آغوش خیال
منم و تلخی و شیرینیِ رویایی که....

ابر و بارانی و وقتی که نباشی دل من
خالی و خشک ترین جنگل و صحرایی که...

خاطرات تو مرا زنده نگه می دارند
یاد تو همسفر روز مبادایی که...

سخت در سنگر عشق تو پناهنده شدم
بغلت امن ترین نقطه ی دنیایی که....

تو نیا تا که به پایان نرسد دلخوشی و
لذّت خواب و خیال شب زیبایی که....

عاشق

خواب و بیدارم از آن روز که عاشق شده ام
مست و هُشیارم از آن روز که عاشق شده ام

ای خوش و تلخ ترین  قصّه دنیا ای عشق
از تو سرشارم از آن روز که عاشق شده ام

نیست جز یاد دل انگیز تو در خط به خط و
رگ خودکارم از آن روز که عاشق شده ام

باغ خشکیده من با تو خوش و خرّم شد
شاخ پربارم از آن روز که عاشق شده ام

گوهر عشق تو را یافتم و در دل خود
گنج ها دارم از آن روز که عاشق شده ام

شکر نام تو را ریختم و شیرین شد
شعر و گفتارم از آن روز که عاشق شده ام

گله از فاصله ها نیست و آسان شده است
راه دشوارم از آن روز که عاشق شده ام