ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آنان که قفل بسته به یک لحظه واکنند !
«آیا بُوَد که گوشه ی چشمی به ما کنند»؟!
بی ارزش است پیش طبیبان رشوه خوار !
گر بیمه ی زپرتی ما را طلا کنند !
مردان بی اراده و زنهای هرزه گرد!
شاید به ایدز جامعه را مبتلا کنند !
بسیار دیده ایم جوانان تنگدست
با دُنبلان چو گربه ی عاشق صفا کنند !
آنان که در نماز غذا میل می کنند
دایم نماز باطل خود را قضا کنند !
تا میز و پُست گیر بیارند ناکسان !
باید که در طریق ریاست ریا کنند !
در روزحشر بهر مُکافات ابتدا
دلال ها و واسطه ها راصدا کنند !
قحطی شوهراست زنان عزیزما
فکر طلاق و مِهریه آخر چرا کنند ؟!
رسمی است ماندنی، دله دزدان ِروزگار
بر قاطعُ الطریق همه اقتدا کنند !!
جان می کنند و مُردنشان طول می کشد !
باید برای مردم مسکین دعا کنند !
چون هول می شوند پس از کار،فاسقان
تنبان صیغه ی خودشان را به پا کنند !
خوش می شود زمانه و این روزگار ما
روزی که فیل های بزرگی هوا کنند !
تا باغ ِمملکت شوَد آباد و بَردَهد
باید که بذرهای اصیلی نشا کنند !
باز است هرکجا در ِدیزی و گربه ها
امکان پذیر هست که آیا حیا کنند ؟!!
"تو وقتی دلربایی می کنی با چادرمشکی"
دل من را هوایی می کنی با چادرمشکی
مُحرّم در صف نذری کنارخوشگلان هستی
کنار سینه زن ها خودنمایی می کنی باچادرمشکی
تو را سنگین ترین پنداشتم امّا سبک هستی
بلایی،ناقلایی می کنی با چادرمشکی
دل من را ولش کن با چنین ناز و چنین عشوه
تو شیطان را فدایی می کنی با چادرمشکی
توای زیبای ورزشکار خوش اندام لاکردار
به من بی اعتنایی می کنی باچادرمشکی
به لب هامی زنی آتش و موهای بلوندت را
شرابیّ وطلایی می کنی با چادرمشکی !
به خود گفتم که:کُل ّ ِچادری ها با وفاهستند
ولیکن بی وفایی می کنی با چادرمشکی
دفاع ازحقّ خانم ها نکردی با مخالف ها
همیشه همصدایی می کنی با چادرمشکی
اروپا می روی در پارک از اندام زیبایت
چه زیبا رونمایی می کنی با چادرمشکی
شراب چشمهایت را بپوشان، می زنم از آن
مرا آدم فضایی می کنی با چادرمشکی
با یار کوه می روم امّا شمال نه !
با او مِزاح می کنم و عشق و حال نه !
من آدم بهشتی ام و پیش حوریان
با جام ِ مِی موافقم و با زغال نه !
شکر خدا که مثل نود درصد عوام
در زیر ِ خط ّ فقرم و زیر سؤال نه !
خلوت کنند چونکه پدر مادرم شبی
سر می زنم به خلوتشان،ضد ّ حال نه !
این اوّلین نصیحت ِ پیر زمانه است:
با مار ازدواج کن و با شغال نه »
می گفت پیر مرد ِ شریف و مشاوری :
«با زن بگو بخند کن و قیل و قال نه »
خوب است ازدواج وطلاق توافقی
هنگام عقد کردن و روز وصال نه !
صد میلیارد توی حساب ِ فلانی است
در جیب ِ ما نود تومَن و صد ریال نه !
بر طاق قهوه خانه ی قنبر نوشته اند:
«خر باش و خوشخرام ولی خوش خیال نه »!
با دوستان صادق و یکرنگ و بی ریا
فالوده می خوریم ولی با رجال نه !
من لنگه کفش خورده ام از دست هرکسی
در هرصفی که رفته ام و از عیال نه !
گفتی : به جُرم شاعری ام حبس می کنند
شلاق می زنند مرا یک دوسال ، نه ؟!!
با اتولش هر سحر از کوچه ها
می گذرد «مش صفر» از کوچه ها
گاز دهد،بوق زند باز هم
می گذرد مثل خر از کوچه ها
گرچه بیفتد به دس اندازها !
باز درآرد پدر از کوچه ها
می زند از بس به درختان و جوی
در برود بی سپر از کوچه ها
می کُشد از پیرزن و پیرمرد
رفع کند تا خطر از کوچه ها
می زند و می کند و می برد
آجر و سیمان و در از کوچه ها
می گذرند اهل محل روز و شب
از خطر او دمر از کوچه ها
می شکند مثل یکی گاو نر
کلّه و پا، دست و سر از کوچه ها
صص 3-4
اگر افتاد کارَت در اداره
بزن حرف خودت را با اشاره
اشاره کن به جیب پُر ز پولت
بگو این است آیا راه چاره ؟!
که رشوه راه حل ّ مشکلات است
در ایران بالاخص در این هزاره !
اگر بی پولی و در آسمان ها
برای خود نداری یک ستاره
سوارت می شود هر ناکس و کس
تو خواهی شد الاغ هر سواره
بیا بشنو ز من حرفی گهر بار
الا ای آنکه هستی هیچ کاره
برو دنبال کسب پول و قدرت
ندادی عقل خود را گر اجاره
بده جولان و حرف مفت می زن
گهی واضح،گهی با استعاره
برو پشت تریبون ،توی هرجا
حمایت کن تو از تنبان پاره
چو جیب بینوایان ته کشیده
تغار شعر این جانب دوباره !!
صص 16-17