اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تغار شعر

اگر افتاد کارَت در اداره

بزن حرف خودت را با اشاره


اشاره کن به جیب پُر ز پولت

بگو این است آیا راه چاره ؟!


که رشوه راه حل ّ مشکلات است

در ایران بالاخص در این هزاره !


اگر بی پولی و در آسمان ها

برای خود نداری یک ستاره


سوارت می شود هر ناکس و کس

تو خواهی شد الاغ هر سواره


بیا بشنو ز من حرفی گهر بار

الا ای آنکه هستی هیچ کاره


برو دنبال کسب پول و قدرت

ندادی عقل خود را گر اجاره


بده جولان و حرف مفت می زن

گهی واضح،گهی با استعاره


برو پشت تریبون ،توی هرجا

حمایت کن تو از تنبان پاره


چو جیب بینوایان ته کشیده

تغار شعر این جانب دوباره !!


صص 16-17

سکته

کودکی چسبید روزی بر پدر

که فلان اسباب بازی را بخر


بعد از آن شد در پیاده رو ولو

که ندارم جامه و تنبان نو


گفت بابایش که:« جیبم خالی است

جیب خالی مایه بی حالی است


ای پسر جان دست بردار از سرم

سال دیگر من برایت می خرم


وضعمان امسال خیط است و خراب

از گرانی گشته صد جامان کباب


خیز و حالم را مگیر ای در به در

از خر شیطان بیا پایین پسر »!


باز چون فهمید آن طفل فضول

نیست توی جیب بابا هیچ پول


گریه کرد و کودکانه نعره زد

که برو از پیشم ای بابای بد


من نمی دانم چگونه زنده ای

تو تمام سال را شرمنده ای


بی نوایی و فقیری و گدا

رُک بگویم ای پدر پشمی چرا ؟!


ای سبیل تو دو متر و خرده ای !

تو نمی دانی که دیگر مُرده ای !


اُف بر این وضع شلم شوربای تو!

ای پدر من آب گشتم جای تو !


ای شده از بی ریالی مثل موش !

تا به کی این را مخر آن را مپوش ؟!


شعر من دیگر در اینجا شد خراب

شد دچار ترس و لرز و اضطراب


چشمهایش اشک زد از فرط درد

ناگهان افتاد مُرد و سکته کرد !


صفحه 18

گل گیر

گفتم به رئیسی که چنین وضع گلی را

بر هیکل بی خاصیت ما مپسندید


فکری بنمایید بر این وضع گل آلود

چون صاحب عنوان و مقامید و بلندید


در فکر فرو رفت و پس از ثانیه ای چند

گفتا که بگویم همه گل گیر ببندید !!


صفحه 19

مرغ و ماهی

تخم ریزی می کند ماهی در آب

هر شبانه روز صدها بی صدا


مرغ چون یک تخم بگذارد کند

روستایی را خبر با قدقدا


هست ماهی شخص خوب و کاردان

باسواد و خالی از ادّعا


مرغ باشد مردم بسیارگو

بی عمل،توخالی و ظاهرنما


می کند کار کم خود را درشت

کاه را چون کوه سازد پیش ما


صفحه 19

خدمتگزاران

دلا خدمتگزار مردم استیم

اگرچه در مقام خود گم استیم


نشو ناراحت از وضع هشلهفت !

که ما جزء جهان سوّم استیم


همیشه مست آب و آبدوغیم

اگرچه بی شراب و بی خم استیم


نه سرویم و نه کاجیم و نه افرا

کم از خاکستریم و هیزم استیم


ز پول مردمان با شرافت

گهی لس انجلس،گاهی رُم استیم


نه فکر صادرات نفت و بنزین

نه فکر واردات گندم استیم

صفحه 20