ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کیشی قهر ائیله ییب،آرواد دانیشمیر
حایاتین چرخی فیرلانمیر،چالیشمیر
باسیب خالقی اومید سیزلیق،قارانلیق
اوپوش،سئوگی،قوجاق،هیشزاد یاپیشمیر
دیشب که بارون اومد
لیلا لب بون اومد
رو بومشون غضنفر
به خاطر اون اومد
تا ببینه لیلا رو
تا به لبش جون اومد
یهو داداش لیلا
- مهدی - از بیرون اومد
چون که دید اون دو تا رو
خشمش فراوون اومد
رفت توی آشپزخونه
با چاقو بیرون اومد
غضنفر عاشقو
با چاقو زد خون اومد
غضنفر ماکسیما رفت
پیکان داغون اومد
چک و چونه ش
بدون دندون اومد
لیلا هم شد فراری
از ده به تهرون اومد
عاشقی رو بنازم
که قاتل جوون اومد
این شعر بی سر و ته
اینجا به پایون اومد
صفحه 2
با اتولش هر سحر از کوچه ها
می گذرد «مش صفر» از کوچه ها
گاز دهد،بوق زند باز هم
می گذرد مثل خر از کوچه ها
گرچه بیفتد به دس اندازها !
باز درآرد پدر از کوچه ها
می زند از بس به درختان و جوی
در برود بی سپر از کوچه ها
می کُشد از پیرزن و پیرمرد
رفع کند تا خطر از کوچه ها
می زند و می کند و می برد
آجر و سیمان و در از کوچه ها
می گذرند اهل محل روز و شب
از خطر او دمر از کوچه ها
می شکند مثل یکی گاو نر
کلّه و پا، دست و سر از کوچه ها
صص 3-4
دید مرد نشئه ای را بچّه ای
مست در راه باراجین می رود
گفت با بابای خود :« این مرتیکه !
پس چرا در راه همچین می رود ؟!
می زند چشمک به زنهای قشنگ
از پی «سُلماز » و « نسرین » می رود !
گر کُند اینگونه استعمال مِی
آبرو از شهر قزوین می رود »!!
گفت بابایش که :« در راه خلاف
گرچه جالبناک ! و شیرین می رود ،
بی خیال از کارهایش غم مخور
چون خلاف راه و آیین می رود ،
با یکی خوشگل تر از خود بین راه
تا سحرگه زیر ماشین می رود »!!
صفحه 5
ای فقر سکوت خانه از توست
دعوای پدر،بهانه از توست
آن دخترک فرار کرده
تنها ز سکوت خانه از توست
آن مَرد جوان که رفته دزدی
در خلوتی شبانه از توست
با پای خودش نرفته دزدی
ای فقر که دام و دانه از توست
آن مَرد که بچّه ی خودش را
انداخته توی لانه از توست
آن کارگری که گشته بی جان
در داخل کارخانه از توست
صفحه6