اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

جنگ قدرت

ای که گفتی جنگ مسؤولین برای خدمت است
جنگ،جنگ قدرت است
کعبه ی آمال هر مرد سیاسی ثروت است
جنگ،جنگ قدرت است

از امید و درد مردم بیشتر دم می زند
خشت محکم می زند
هر کسی در فکر خویش و بی خیال ملت است
جنگ، جنگ قدرت است

داخل این جنگ هر کس باخت مغبون می شود
دیده پر خون می شود
سهم او تا زنده باشد اشک و آه وحسرت است
جنگ،جنگ قدرت است

باش در این راه هیز و سخت قطّاع الطریق
رند و کذّاب ای رفیق!
در سیاست راست گویی زهر و سمّ و آفت است
جنگ،جنگ قدرت است

هر کسی مسوول باشد،رنج هستی سهم ماست
تنگدستی سهم ماست
مملکت هر چند غرق درد و رنج و نکبت است
جنگ،جنگ قدرت است

اؤلدورمک

دوست، دشمنی اؤلدورر
باش بیلنی اؤلدورر
وارلیغین آغیرلیغی
بیر گؤن منی اؤلدورر
Dost, düşməni öldürər
Baş biləni öldüər
Varlığın ağırlığı
Bir gün məni öldürər

معما

دنیا پر از کفتار و مار و شیر و گرگ است
در بین اینها من چه هستم؟
آه! این معمّایی بزرگ است

گؤزللیک

قویما غم بیزی چالسین
سئودا گؤلو سارالسین
قاییت گل قوجاغیما
قوی دونیا گؤزل قالسین
Qoyma qəm bizi çalsin
Sevda gülü saralsin
Qayet gel qucağima
Qoy dünya gözəl qalsin

خندیدن

بر نکبت و اوضاع بشر می خندی
هر لحظه و هر شام و سحر می خندی
وقتی که به پوچی جهان پی ببری
با قهقهه و عمیق تر می خندی