ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هموطن مثل همه گر تو ترقّی خواهی
وقت آن آمده آباد کنی ایران را
ترک کن«شیشه»و« تریاک» و مزن«اکس»و« حشیش»
تا ز خود دور کنی وسوسه شیطان را
چون ببینی که حریفان قدَر و پر زورند
ضعف را پیشه مکن،ترک مکن میدان را
حیف باشد ز تو ای تازه جوان معتاد
خرج یک روزه ی تریاک کنی تنبان را
این همه اخم مکن گرچه تو بیکار شدی
منما پسته ی خاموش لب خندان را
ریش مگذار و مگو موقع گفتار دروغ
مرد بی ریش مزن بر همه کس بهتان را
چون که خواهی بشوی مثل یکی استاندار
تو مگو یک شبه ! ژاپن بکنم استان را
نابسامانی اندیشه بُوَد ویرانگر
اندکی نظم ده اندیشه بی سامان را
غر زدن چاره ی درد من و تو نیست پسر
به عمل عُمر سر آید غم بی پایان را
می نماید شُل و ول پای امورات تو را
گر ریاست بدهی شخصیتی نادان را
از غم رشد و ترقّی ِ وطن غصّه مخور
خیز و آباد بکن شهر دل ویران را
می توانی بکنی کار وطن را میزان
گر تو میزان بکنی هیکل نامیزان را
تا زمین خوار و دله دزد در ایران هستند
خوار می بینی و بس موطن آبادان را
دم از عرفان مَزن ای اهل ریاکاری ها
در ره ساده دلان دام مکن عرفان را
صص 71-72
اخبار : کهن سال ترنی پیر زن دنیا با فرزندان دو قلو به منزل رفت
« مَش حسن » گفت فلان پیر زنک
در بغل با دو قلو می آید
شوهر پیر و لجوجش حتما
سر زشادی به فلک می ساید
چه عجب ؟ چون سر پیری هر روز
گاو ما هم دوقلو می زاید !
صفحه 74
شنیدم یک نفر پیکان صفرش
میان گردنه فرمان بریده
زن و فرزند بدبختش به یکبار
ز ماشینش به آن دنیا پریده
خودش با گردن و پای شکسته
کنون در کنج منزل آرمیده
رفیقی این شنید و گفت غمگین
به لحن آدم ماتم رسیده
نگو پیکان که آن گردن شکسته
بلانسبت بلای جان خریده !
صفحه75
برای تنگی شلوار می خورد
رفیقی ناز غم های زیادی
بدو گفتم منال از تنگ شلوار
بیاید باز ایّامِ گشادی !
صفحه 75
جهت اخذ روغن کوپنی
پیرمردی سوی مغازه دوید
سطل روغن به دست داخل صف
مدّتی ایستاد و آه کشید
صف پراکنده گشت یک دفعه
عاقبت روغنی به او نرسید
پیرمرد شریف غمگین شد
گفت با لحن خنده دار،شدید
« به جهنّم ! تمام شدَس که شدَس
آخه صف رَ چرا به هم مِزَنید »؟!
صفحه 77