ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
می شَوَد در چشمهایت دید اقیانوس را
زندگی را،عشق را،هر حسِّ نامانوس را
دستهایت حاکی از احساسِ خوبِ زندگی است
دوست دارم حس کنم این لذّت محسوس را
شاهکارِآفرینش هستی و با دیدنت
هرکسی حاشا کُند زیبایی طاووس را
ای تو رؤیایی ترین راه و مسیرِ زندگی
گیسوانت کرده حیران جاده ی چالوس را
یوسفیّ و دست می بُرّند بر جایِ تُرنج
پیش تو آرند اگر که دخترانِ روس را !
طعم لبهایِ ِ گسَت چون می وزد در خلوتم
می نشاند بر لبم توفانی از افسوس را
راه را گم می کنم فانوسِ من باش و نگیر
از دلِ دریایی من سوسویِ فانوس را
می توان آموخت از چشمان شورانگیزِِتو
دانش سقراط و افلاطون و جالینوس را
می دهد شور و شَعَف ،شوق و امید زندگی
دیدنت هر آدمِ افسرده و مایوس را
اگر از تو دورم،خمارم مهم نیست
اگر رفته ای از کنارم مهم نیست
اگر بی تو چون کوپه ای سرد و خالی
به تبعید وغربت دچارم مهم نیست
اگر بغض تنهایی و بی تو بودن
خفه کرده بی اختیارم مهم نیست
اگر روی بالش و یا تکّه سنگی
به یاد توسرمی گذارم مهم نیست
اگر بر کسی باز دل می سپاری
به تو باز دل می سپارم مهم نیست
من آن تکّه ابرم که در آسمانت
برایت ببارم،نبارم مهم نیست
اگر که مرا دوست داری،نداری
تو را دوست دارم،ندارم مهم نیست
امشب بیا شور غزل را بر تَنَم کن
با بوسه ای از جنس آتش روشنم کن
بر من بباران چکّه چکِه عاشقی را
باغی پُر از احساس و یاس و سوسَنَم کن
ای عشق ای دریایِ مَوّاج و مقدَّس
در باور آغوشِ خود روئین تَنَم کن
دلتنگی ات در تارو پودَش لانه کرده
پیراهنت را همدم پیراهنم کن
در خلوتِ من عطرِ مویَت را رها کن
سرشار از آن بوی خوش و مردافکنم کُن
تو "شمسی"و من "مولوی"بازآ و از عشق
لبریزِ شوق و غرقِ بشکن بشکنم کن
از من بگیر اندیشه یِ پوسیده ام را
از شاعرانِ ناب گوی و احسَنَم کُن
روزی اگر مُردم مرا با مِی بشوی و
آغوشِ پُر مِهرِ خودت را مَدفَنَم کن
حیات و عشق من و در میان جان هستی
کسی که قابل توصیف نیست،آن هستی
فراتر از همه ی عشق های معمولی
وَ عاشقانه تر از هرچه،هر زمان،هستی
تویی کشاکش امواج آسمانی عشق
که موج موج به رود دلم روان هستى
رفیق زندگی ام،راوی حکایت عشق
فراز قصّه ی من،اوج داستان هستی
تو از جماعت از یاد رفتگان؟ ...هرگز
تو از قبیله در یاد ماندگان هستی
بی تو پُر از طنین صدایی که مدّتی ست...
سر می کشم به خلوتِ جایی که مدّتی ست...
جای تو خالی است ولی جیغ می کشد
در من کسی تو را که کجایی که مدّتی ست...
پُر کرده لحظه های مرا چشم های تو
در پرده ی تمام نمایی که مدّتی ست...
پاییز خاطرات تو را زنده می کند
با برگ های زرد و هوایی که مدّتی است...
انگار با تو قلب مرا ترک کرده است
دست دعام هست و خدایی که مدّتی است ....