اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

حس نامانوس

می شَوَد در چشمهایت دید اقیانوس را

زندگی را،عشق را،هر حسِّ نامانوس را 

 

دستهایت حاکی از احساسِ خوبِ زندگی است

دوست دارم حس کنم این لذّت محسوس را 

 

شاهکارِآفرینش هستی و با دیدنت

هرکسی حاشا کُند زیبایی طاووس را 

 

ای تو رؤیایی ترین راه و مسیرِ زندگی

گیسوانت کرده حیران جاده ی چالوس را

 

یوسفیّ و دست می بُرّند بر جایِ تُرنج

پیش تو آرند اگر که دخترانِ روس را !

 

طعم لبهایِ ِ گسَت چون می وزد در خلوتم

می نشاند بر لبم توفانی از افسوس را

 

راه را گم می کنم فانوسِ من باش و نگیر

از دلِ دریایی من سوسویِ فانوس را 

 

می توان آموخت از چشمان شورانگیزِِتو

دانش سقراط و افلاطون و جالینوس را

 

می دهد شور و شَعَف ،شوق و امید زندگی

دیدنت هر آدمِ افسرده و مایوس را