ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آجی لار شیرین اولار
داشلیق یئر،اکین اولار
ائششک، آت-چیرکین، گوزل
تانری ایسته سین اولار
می رفت به جنگ شیر، مردی
با نعره و بانگ و داد و فریاد
شمشیر به دست و هی در آن راه
آرام و بلند گوز می داد
گفتند:« به او چرا مداوم
می گوزی و فحش می دهی هی؟
همچون تو دلیر کس ندیده
در شام و عراق و مسقط و ری»
فرمود:«که نعره می زنم، شیر
تا رَم کند از فغان من هم
می گوزم از آنکه ترس از شیر
افتاده به جسم و جان من هم»
صورت ماه مرا یاد تو می اندازد
روی دلخواه مرا یاد تو می اندازد
ای که دستان تو هر درد مرا مرهم بود
درد جانکاه مرا یاد تو می اندازد
بندر و موج و شن و ساحل و واگویه ی موج
خواه ناخواه مرا یاد تو می اندازد
قوت قلب من و قبله ی راهم بودی
غربت راه مرا یاد تو می اندازد
هر چه از عشق و قشنگی است در این آبادی
ناخودآگاه مرا یاد تو می اندازد
مهربان بودی و بی مهری بیدادگران
گاه و بیگاه مرا یاد تو می اندازد
یاخشی- یامان قاییتماز
دئمه دایان! قاییتماز
آخار سویا بنزه یه ر
کئچن زامان قاییتماز
Yaxşı, yaman qayıtmaz
Demə dayan,qayıtmaz
Axar suya benzəyər
Keçən zaman qayıtmaz