اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

این آبادی

خوردی اگر از گندم این آبادی

نوشیدی اگر از خُم این آبادی

یادت نرود رفیق،بازی نکنی

با حیثیت مردم این آبادی

بوسه تلخ

آن دلبری و گریز و پرهیز تو را

آن بوسه ی تلخ و قهرآمیز تو را

هرچند که نیست جاودان می خواهم

زیبایی تردید برانگیز تو را

صوت الاغ

با صوت الاغ نغمه خوانی هیچ است

آواز کریه و آنچه دانی هیچ است 

درمحضرعرعردل انگیز الاغ

کنسرت دل آشوب فلانی هیچ است

پر از ...

چشمان تو دو پیک،دو تا استکان پُر از...
لب های تو دو جام،نه از شوکران،پُر از...

دستِ تو را گرفتم و گل کرد زندگی
شد سبز دست خالی ام و ناگهان پُر از...

در زیر شیروانیِ قلبم نشسته است
گنجشک خاطراتِ تو...یک ناودان پُر از...

ای عشق از تو گفتم و شد زندگی قشنگ
دنیا قشنگ تر شد و گوشِ جهان پُر از...

من آن پرنده ام که تو را کُنجِ ذهنِ خود
نوک می زند مُدام و شده چینه دان پُر از...

تو قهرمان قصّه ی تنهایی منی
شد سطر سطرِ خالیِ این داستان پُر از...


خواستن خرکی

با دست ودل خسته تورامی خواهند

عاشق شده پیوسته تورامی خواهند

ای یونجه ی سبز،ای جنیفرلوپز

خرهای زبان بسته تورامی خواهند!!