ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای آنکه غمت با دل من شیشه و سنگ است
بازیچه ی چشمان قشنگت دل تنگ است
ازترس توپنهان شده درسینه دل من
چون بچه ی آهو ونگاه تو پلنگ است
دنیا شده بی ارزش و ویران ولی ای عشق
دنیای بدی نیست کنار تو قشنگ است
بارانی و برفی و ُپراز خنده ی خورشید
آبادی ات ای عشق خوش و رنگ به رنگ است
لبهای تومعجونی از احساس وگل وعشق
تا فتح تنت دست و دلم عازم جنگ است
چشمان تو آن شهر مه آلوده و زیبا
شهریست که شایسته دیدار ودرنگ است
بدون ِعشق سرود و ترانه خوانی نیست
فضای جامعه سرداست و مهربانی نیست
بدون ِ عشق برای ِ وطن که می میرد؟
شهید ِعشق و وطن،رسم ِ جانفشانی نیست
بدون عشق چه دارند"سعدی"و"حافظ"؟
یقین که مثنوی ِمولوی جهانی نیست
زمینی است و مرامبتلای ِ خود کرده
بلای چشم تو ای دوست آسمانی نیست
برای ِ مست شدن کافی است و می دانی
شراب ِ ناب ِ لبت گرچه ارغوانی نیست
بگو به شاعر ِ کاسب که نام و اشعار ِ
کسی که عشق نورزید جاودانی نیست
همیشه در دل ِ من حاضری و جا داری
برای ِ دیدن ِ تو حاحت ِ نشانی نیست
خوش است خواندن چشمان ِ تو که در دنیا
به غیر ِ قصّه ی چشم ِ تو داستانی نیست
اگر جدا شَوی از من نرفته می میرم
جدایی از تو به جز مرگ ِِ ناگهانی نیست
تا غزل می باری و از عشق تو تر می شوم
شاعری خوبم ولی هر روز بهتر می شوم
ای که هستی اوج عشق و منتهای باورم
کس مرا باور ندارد با تو باور می شوم
در خیابانهای بی تو بودن و پر درد و غم
چشم تو می بارد و از عشق لب پَر می شوم
می شکوفد شعرهایم تا نگاهم می کنی
قصد رفتن می کنیّ و زود پَرپَر می شوم
ای وجودت شعر ناب و بوسه هایت چون شراب
تلخ ِ تلخم با تو مست و نئشه آور می شوم
روزها غرق توام،بیدارخوابت تا سحر
مثل قایق در خیالاتت شناور می شوم
می روی امّا بدان ای کشتی آرامشم
روزوشب دلتنگ تو ِچون قلب ِِبندر می شوم
تمام ثانیه ها بی سرند بعدازتو
مرا به قعر زمین می برند بعدازتو
غروبهای پس از تو ...خودت که می دانی
برای کِشتیِ غم لنگرند بعدازتو
کویرها و درختان و سطحِ دریاها
برای شرح ِ غمت دفترند بعدازتو
کبوتران ِ نگاهم غریب و سرگردان
وَ قُمریان لبم پَرپَرند بعدازتو
بهارهای ِ پیاپی وَ سوت های قطار
بدون لذّت و زجرآورند بعدازتو
به رویِ ریلِ پُر از دَردو رنج ِخاطرِ من
قطارهای غمت بگذرند بعدازتو
برایِ دیدنِ تو چشمهایِ منتظرم
رفیق پنجره و بَر دَرند بعدازتو
میانِ شعر تورا جار می زنم،مَردُم
بدان که اسم تو را ازبَرَند بعدازتو
کنارِ ساحلِ احساس،پایِ شب بوها
بیا به دیدنِ من زیر چترِ گیسوها
چگونه با تو بگویم که باورت بشود
که از لبانِ تو آکنده اند کندو ها
برایِ دیدنِ تو ای پریّ ِدریایی
چه عاشقانه به دریا زدند جاشوها
هزار بار نشسته به خون و خرسند است
پلنگ زخمیِ دل از شکارِ آهوها
شرابشان ابدی می شود اگر آیی
شبی به چشمِ پُر از خوابِ آلبالوها
برایِ یافتنِ ساحلِ نگاهِ تو است
دلیلِ کوچِ غریبانه یِ پرستوها
اگر که عشق نباشد مکیده خواهم شد
در ازدحامِ غم و اجتماعِ زالوها
سرِ قرار بیا ،بی قرارمان بکند
صدایِ زمزمه یِ عاشقانه یِ قوها
بریز در رگِ خوابِ من و رهایم کن
احاطه ام بکند تق تقِ النگوها