اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

شنیدن دارد

آهنگ دَف و تار شنیدن دارد

با عشق ِ تو ای یار شنیدن دارد

لطفی کن و آهنگ دلم را بشنو

این سی دی خش دار شنیدن دارد

هنوز

شمعی و در کنارِ تو پروانه ام هنوز

در عشقِ بی کرانِ تو دیوانه ام هنوز


از بس به من غمِ تو محبّت نموده است

مانده به زیر بار غمت شانه ام هنوز


افسوس می خورم که در این آبشارِ عُمر

با چشمهایِ مستِ تو بیگانه ام هنوز


یاران اگرچه در شبِ تارم گذاشتند

با دل درونِ سینه صمیمانه ام هنوز






جنبش خاموش

هم جنبش خاموش تو را می شنوم

هم عطر بناگوش تو را می شنوم

از صخره و سنگ و گون و ساحل و موج

موسیقی آغوش تو را می شنوم

الوطن

"اَلوَطَن":اَلنّاسُهُ : "اَلخائنُ و سربارُهُ"

"صادِقونَش": بی بها و "محترم" :اشرارُهُ


"اَرضُهُ":باغ بهشتِ خصمِ بی وجدانُهُ

"باغُهُ" در اختیار ِ سارِق و اغیارُهُ


فی ادارات: "لمُهم" :شرّیر و قطاعُ الطّریق

"توسری خور":ساکنانِ ساکت و هموارُهُ


 رشوه گیر :"القاضی" و هست "المُعلّم": "الفقیر"

"اَلطّبیبش":پولکیّ و "الغَنی":طرّارُهُ


"اَلخیابانش":محلّ گنده گویی و نفاق

"اَلکثافت":جوی آب و کوچه و بازارُهُ


"سارِقون"َ "اَلکاذبون" و "خائفونَ" "اَلفاسقون"

جوشکار و کارمند و کاسب و نجّارُهُ


"اَلمَصالِح":چیزَکی کشکی و "ویران": البناء

سخت بی وجدان و المَکّاره :" معمارُهُ"


"اَلصّداسیمای آن" :بی مزّه و لوس و چاخان

"شیره مالی":پیشه ی آن، "الدُّروغ ":اخبارُهُ


"باد آن": جاسوس و مرغ و ماهی اش:زیراب زن

"عامل بیگانه": خرس و قاطر و کفتارُهُ


"سارقش"الحرفه ای و کافرش کم مانده که

یَسرُقُ دیوارُهُ با گنبدِ دوّارُهُ


بَعضُ شوراهای آن "الزّانیُ و الفاسدُ"

فاسق و زن باره ایضا "عالم و احرارُهُ"


یاکُلونُ مردمش مِن مالِ مشکوک و حرام

یشرُبونَ روز و شب مِن زهر ِ بی مقدارُهُ


شاعرش:"الیاوه گوی"و "چاپلوس"و"جاهِلُ"

"المُزخرف و الچرند و باطلات اشعارُهُ"

صابون

آن مرد که بود آدمی پژمرد ه !

در حسرت خنده مانده و افسرده !

چون مرد جناب مرد ه شویش می گفت :

«صابون گرانی به تن او خورده »!!