اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

مسئولیت

هم کاسه و با تمام ما همدم بود 
بیگانه نبود و با همه محرم بود
جای پدر و مادر درمانده ی ما
مسئول بزرگ کردن ما غم بود

غرلم

ردّ لب و ابروی تو را می گیرد
بوی خوش گیسوی تو را می گیرد
وقتی که در آغوش خیالم هستی
شعرم،غزلم بوی تو را می گیرد


یاد تو

مشتاق و رفیق راه و همزاد توام
شیرین منی، همیشه فرهاد توام
شاد و سبک و چقدر از خود تهی ام
وقتی که پُر از خاطره و یاد توام

غمی نیست

جز عشق در دنیا بنای محکمی نیست 
زیباتر از عشق و جهانش عالمی نیست 

جز عشق تو چیزی ندارم در بساطم 
دارایی ام عشق است و این چیز کمی نیست 

دنیای بی عشق و محبّت درد و رنج و...
وهم و خیال و پوچِ درهم برهمی نیست

پیش هجوم و تیر بارانِ حوادث
مانند آغوشت دژ مستحکمی نیست 

ریزد اگر غم های دنیا بر سر من
وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست